سه شیاد قسمت دوازدهم (پایانی)
سه شیاد قسمت دوازدهم (پایانی)
روشن است که واژگان دیو، اهریمن، ابلیس اسامی خاصی نیستند که معرف افراد مشخصی باشند، و همیشه مردم ناآگاه بودند که به این چیزها باور داشتند، چه نزد یونانیان که این موجودات را آفریدند و چه نزد یهودیان که آنها را به سلیقۀ خودشان وارد ادیان سامی کردند.
قسمتدوازدهم:”خالقشیاطین”
از روزی که اذهان مومنین به چنین اعتقاداتی آغشته شد، این اسامی را از آن خود کردند، و به این معنا که از دیدگاه آنان دشمنان، کفار، وگاهی قدرتهای نامرئی دروادی ابلیس بهسر میبرند وفقط مومنین هستندکه دروادی خدا بهسر میبرند.
عیسی و محمد نیز افکارشان پراز چنین اعتقاداتی بود، درنتیجه وقتی میبینیم که کتابهایشان لبریز از ابلیس و جهنم است، به شکلی که گوئی واقعاً واقعیت دارند، نباید شگفتزده شویم. موضوع کاملاً روشن است، همانگونه که پیشاز این نیز گفتیم، هیچچیزی تخیلیتر از این موجودات افسانهای نیست، و بازهم روشن است که اگر بررسی ما دراینجا برای اثبات چنین امری کافی بهنظر نمیرسد، ولی برای متقاعد کردن افکار عمومی به بیشاز دو جمله نیازمندیم.
همۀ دینداران پذیرفتهاند که جهان و همهچیز آن را خدا آفریده و حفظ میکند و بدون مدد او در نیستی پرتاب خواهند شد. براساس این نظر، میتوانیم بگوئیم که حتا آنچه را که ابلیس نامیدهاند نیز آفریدۀ خدا بوده است. براساس این امر، که خبیث و یا پارسا و نیک آفریده شده باشد (که موضوع بحث ما دراینجا نیست) به شکل اجتنابناپذیری تابع اصل اولیه بود، به این معنا که پروردگار جهان که همهچیز را آفریده و یک برگ هم بدون ارادۀ او به زمین نمیافتد، چگونه ممکن است که چنین مخلوقی را بیافریند و حفظ کند، درحالی که نه فقط به شکل مرگباری از او متنفر است بلکه دائماً او را نفرین میکند، و بازهم یعنی مخلوقی که خداباوران را برای لذت خود و سرزنش خدا به انحراف میکشاند؟!
چگونه بگویم، آیا ممکن است که خدا این شیطان را زنده بگذارد تا اورا آزاردهد و یا اگر از عهدهاش ساخته بود خدارا برکنارکند، و یا برگزیدگان او را از خدماتشان بازدارد؟

سه شیاد قسمت
دراین مورد هدف خدا چیست، یا بهطریق اولی از طرح موضوع ابلیس و جهنم چه میخواهند بگویند؟
اگر قادر توانائی هست که هیچ امری خارج از ارادۀ او ممکن نیست، دراینصورت باید بپرسیم که پس نفرت ابلیس لعنتی و ربودن دوستان خدا از کجا میآید؟ یا خدا به چنین امری اراده کرده و یا نکرده است؟
اگر به چنین امری، ابلیس کاری را انجام میدهد که به عهدۀ او واگذار شده، زیرا او کاری فراتر از خواست خدا نمیتواند انجامدهد. درنتیجه نه ابلیس بلکه خدا را، البته اگر چنینکاری ضروری باشد، باید لعن و نفرین کرد، درغیر اینصورت کار پوچ و بیهودهای خواهد بود. اگر اراده نکرده است، دراینصورت قادرمطلق بودن او حقیقت ندارد، و درنتیجه دو اصل وجود دارد، یکی نیک و دیگری بد، یکی چیزی را میخواهد و دیگری خلاف آنرا.
این دلیل و برهان ما را به کجا هدایت میکند؟
باید بگوئیم که نه خدا، نه ابلیس، نه بهشت، نه جهنم و نه روح به شکلی که ادیان ترسیم کردهاند هرگز وجود نداشته است. خداشناسان یعنی آنانی که افسانهها را بهجای حقیقت معرفی میکنند، درواقع افرادی ریاکار هستند که از ناآگاهی و سادهاندیشی تودههای مردم سوء استفاده میکنند تا آنچه راکه بهنفع آنان است رواج دهند، و گوئی تودههای مردم شایستۀ حقیقت نیستند و حتماً باید با این افسانهها و تخیلاتی تغذیه شوند که هضم آن برای فرد آگاه و خردمند ممکن نیست، و درآن چیزی بهجز پوچی و دیوانگی نمیبیند.
مدت مدیدیست که جهان با این نظریات پوچ مسموم شده. باوجود این، از دیرباز همیشه افرادی با هوشمندی با ثبات و نیکاندیش وجودداشتهاند که باوجود فشار و اختناق به این نظریات رایج پوچ درعصرخود اعتراض کردهاند، و مقاله حاضر نیز همین واقعیت را به روشنی تأیید میکند.
آنانی که خواهان حقیقت هستند، بیگمان میتوانند دراین نوشته پاسخهای مناسب و تسکین بخشی بیابند، و آرزوی من این است که مورد استقبال این دسته از خوانندگان قرارگیرد، و توجهی به داوری آنانی که توهماتشات را بهجای فرامین خدشهناپذیر تصور میکنند نخواهم داشت.
“پایان”
tєlegrαm
انجمن پیشبرد علوم آتئیست ها و اگنوستیک ها